پروردگارا ...
چه روزهای بیهوده ی بسیار که بخاطر زمان از دست رفته !
ماتم نگرفته ام ...
تو هر لحظه از عمر مرا در دست های خود داشته ای ...
پنهان در قلب اشیاء ، تو بذرها را به جوانه ، غنچه ها را به شکوفه
و گل ها را به میوه های رسیده بدل میکنی !
من خسته بودم و خفته در بستر حقیرم
تصور میکردم که همه کارم بازمانده است ...
صبحدم ، بیدار شدم و
باغچه را مملو از شگفتی گلها یافتم ...!
"رابیندرانات تاگور"
:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 131
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28